loading...
ام بی مکس...
سخن مدیر وب
با سلام خدمت شما دوستان گرامی . ما در نظر داریم با رسیدگی و آپدیت روزانه این وب را به جایگاه اصلیش برسونیم . لطفا شما هم اگر کمی و کاستی در آن دیدید در نظرات اعلام کنید . همچنین برای بهره وری بهتر از مطالب وب در آن عضو شوید .
موفق باشید .

linox بازدید : 68 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)
نیانگذار و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران
.
.
.
... ادامه ی مطلب ...


گزیده ای از کتاب خاطرات "دکتر اکبر اعتماد" بنیانگذار و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است که به موضوع ادغام وزارتخانه های در دوره تصدی جمشید آموزگار پرداخته است.
در سال 1355 وقتی عدم کارآیی امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت برای عبور از بحران‌های اقتصادی و سیاسی پیش آمد، جایگزین او، جمشید آموزگار، یکی از اولویت های مدیریتی خود را ادغام شرکت ملی نفت، شرکت گاز و سازمان انرژی اتمی در وزارت نیرو معرفی کرد.

ماجرای ناکامی سناریوی ادغام وزارت نیرو و نفت توسط نخست وزیر پهلوی

اگرچه این پیشنهاد به سرانجامی نرسید، اما فضای بحران زده سیاسی و اقتصادی آن روز ایران گسترش اختیارات و تمرکز توانایی ها را یکی از عوامل افزایش قدرت مانور و توانایی دولت در پیشبرد اهدافش مورد شناسایی قرار داده بود.

متن زیر گزیده ای از خاطرات "دکتر اکبر اعتماد" بنیانگذار و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است که به موضوع ادغام وزارتخانه های در دوره تصدی جمشید آموزگار پرداخته است.

وی می نویسد:

«درتابستان 1355 اعلیحضرت به من یک مأموریت دادند که بروم به آمریکا. داستانش بطور خلاصه این بود، که بعد از سرکارآمدن کارتر، یکی مسئله انرژی اتمی بود که با امریکا همیشه گرفتاری داشتیم و در بن بست بودیم، یکی هم مسائل مربوط به نفت و گاز بود که بین دوکشور مطرح بود و اختلاف نظرهایی بود که باید حل می شد. اعلیحضرت به من فرمودند که تو برو و مسائل را مجددا بررسی کنید. بنابراین قرار شد در رأس هیئتی از نفت و گاز و انرژی اتمی بروم آمریکا و با آنها مذاکره کنم ببینم مسائل چه هست. درواقع هدف بیشتر پیدا کردن مسائل بود، تا بعد بتوان برای آنها چاره جویی کرد.

قبل از رفتن به سفر یک روزعصر رفتم به خانه هویدا با او خداحافظی کنم. هویدا گفت اکبر! هر جا می روی زود برگرد. پرسیدم چرا؟ من در هرصورت زود برمی گردم. مگر خبری هست؟ گفت بله. من دیگر هیچ چیز نپرسیدم. فردای آن روز طیاره گرفتم رفتم به لندن. این روز پنجشنبه بود. همان روز، آموزگار نصف شب زنگ زد و مرا از خواب بیدار کرد و گفت فردا به تهران برگرد. به ایشان گفتم برگردم برای چه؟ گفت قرار شده که برگردی. گفتم من دارم می روم مأموریت. اعلیحضرت مأموریت داده اند. گفت قرار شد که برگردی. گفتم آنکه به من مأموریت داده باید بگوید برگرد. شما به چه عنوان می گویید برگرد. آموزگار گفت من با اعلیحضرت صحبت کردم قرار شد که برگردی. گفتم، خیلی خوب، خبری هست؟ گفت بله و بطور سربسته به من گفت که دولت عوض می شود.

آنچه آموزگار درآخر پیشنهاد کرد، این بود که دولت، قانون وزارت نیرو را عوض بکند و یک وزارت نیرویی با آن چنان اختیاراتی تشکیل شود که همه اینها در حیطه اختیارات آن باشد

فردا صبح، اول وقت، رفتم فرودگاه طیاره گرفتم برگشتم. نصف شب رسیدم تهران. صبح شنبه اول وقت رفتم خانه آموزگار. آموزگار به من گفت یادت هست آن وقت راجع به انرژی صحبت می کردیم و نظراتی داشتیم. حالا وقت اجرای آن نظرات شده. گفتم چطور شده؟ گفت من مأمور تشکیل کابینه شدم؛ هویدا استعفا داده، و حالا من می خواهم به این کار رسیدگی بکنم، و به من پیشنهاد کرد در کابینه او وزارت نیرو را عهده دار شوم.

من، به دلائلی، اصولاً نمی خواستم این کار را بکنم. حالا آن دلایل چیست، ممکن است اگر فرصت شد صحبت بکنم. بنابراین از اول پاسخ من منفی بود؛ ولی برای ادامه بحث گفتم سابق هم وزیر نیرو داشتیم و او مشکلات بخش انرژی را به آن مفهومی که با شما صحبت می کردیم حل نکرده بود. وزیر نیرو در واقع وزیر آب و برق بود، آن هم تازه قسمتی از برق، چون برق اتمی را داده بودند به سازمان انرژی اتمی. بعد آموزگار گفت نه، من آن جوری نمی گویم. منظورم این است که همانطور که با هم صحبت می کردیم باشد، یعنی هماهنگ کردن اینها با هم، درواقع یک کاسه کردن اینها از لحاظ تصمیم گیری. گفتم: خوب آن مسئله دیگری است. آن مسئله جالب است. همینطور که قبلاً صحبت کردیم، به نظرم همین کار هم باید بشود و یکی باید بیاید این کار را بکند، اگر شما این کار را بکنید، بسیار کارخوبی است. ان شاءالله مبارک است.
نفت

گفت من می خواهم تو این کار را بکنی. گفتم، خیلی خوب، آخر من نمی خواهم وزیر نیرو بشوم، و مشکلات کار را گفتم. مثلاً شرکت نفت خودش یک دستگاه عظیمی است و یک مقدار کار دارد. وزارت نیرو یک دستگاهی است کار خودش را دارد. انرژی اتمی یک دستگاهی است که کار خودش را دارد. گاز هم همین طور. و اینها مؤسسات بزرگی هستند که هرکدام یک رئیس گردن کلفت می خواهد. اینها همه را بردن توی یک کاسه، البته نه اینکه نمی شود، منتها اختیار می خواهد. مسئله اختیارات است. البته یک نفر می تواند بر همه اینها نظارت داشته باشد و فعالیت ها را هماهنگ بکند، ولی باید اختیارات او وسیع باشد تا از عهده کار برآید. یک مقدار زیادی راجع به این صحبت کردیم.

آنچه آموزگار درآخر پیشنهاد کرد، این بود که دولت، قانون وزارت نیرو را عوض بکند و یک وزارت نیرویی با آن چنان اختیاراتی تشکیل شود که همه اینها در حیطه اختیارات آن باشد. چون درحال حاضر شرکت نفت به وزارت نیرو اصلاً ارتباط پیدا نمی کرد. از لحاظ دولتی یک ارتباط آبکی با وزارت دارایی پیدا می کرد، ولی با وزارت نیرو هیچ. شرکت گاز هم همین طور. انرژی اتمی هم که مستقل بود و کارخودش را می کرد. او پیشنهاد می کرد که وزارت نیرو همه اینها را زیر چتر خود داشته باشد تا دولت بتواند برای بخش انرژی برنامه هماهنگی داشته باشد و نظارت کامل بر اجرای این برنامه ها داشته باشد. اینها همه قانون می خواست، یعنی باید قانون وزارت نیرو و مؤسسات مورد نظر مورد تجدید نظر اساسی قرار می گرفت.

آموزگار گفت اگر لازم باشد، درهرصورت باید قانون را عوض بکنیم، با اعلیحضرت هم صحبت بکنیم، اعلیحضرت مخالفتی نخواهند داشت. در اینجا من گفتم آقای آموزگار معذرت می خواهم، من نمی توانم وزیر نیرو بشوم. گفت چرا! گفتم برای اینکه دولت ایران در این زمینه خیلی قصور کرده است.

بعد گفتم خوب اینها باید با اعلیحضرت صحبت بشود. حالا من اینها را که می گفتم نسبت به خودم نمی گفتم. اینها را به عنوان یک راه حل کلی مطرح می کردم. آموزگار گفت اگر لازم باشد، درهرصورت باید قانون را عوض بکنیم، با اعلیحضرت هم صحبت بکنیم، اعلیحضرت مخالفتی نخواهند داشت. در اینجا من گفتم آقای آموزگار معذرت می خواهم، من نمی توانم وزیر نیرو بشوم. گفت چرا! گفتم برای اینکه دولت ایران در این زمینه خیلی قصور کرده است.

همین امروز هم نظرم این است که دولت درمورد این بخش خیلی کوتاهی کرده. مردم برق می خواهند، انرژی می خواهند. درکشوری که این همه گاز دارد، هنوز گاز به کسی نداده اند. اینها یک چیزهای اولیه است که باید درجامعه تأمین کرد. خوب شما یک وضعی درست کرده اید که قابل تحمل نیست و حالا می گویید من بیایم این وضع را درست بکنم. این که دو روزه و پنج روزه نمی شود. یک سال و دوسال هم من این کار را نمی توانم بکنم. ولی دراین مدت در مقابل توقع مردم قرار می گیرم. شما می خواهید یک دفعه همه را بیندازید گردن من. من این میراث را نمی توانم قبول بکنم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 320
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 111
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 188
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 233
  • بازدید ماه : 359
  • بازدید سال : 6,028
  • بازدید کلی : 38,778