loading...
ام بی مکس...
سخن مدیر وب
با سلام خدمت شما دوستان گرامی . ما در نظر داریم با رسیدگی و آپدیت روزانه این وب را به جایگاه اصلیش برسونیم . لطفا شما هم اگر کمی و کاستی در آن دیدید در نظرات اعلام کنید . همچنین برای بهره وری بهتر از مطالب وب در آن عضو شوید .
موفق باشید .

linox بازدید : 71 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)
ماجرای ناکامی سناریوی
.
.
.
... ادامه ی مطلب ...

در قسمت اول  از موضوع ماجرای ناکامی سناریوی ادغام وزارت نیرو و نفت توسط نخست وزیر پهلوی که گزیده ای از کتاب خاطرات "دکتر اکبر اعتماد" بنیانگذار و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است ، قسمت هایی از این موضوع را واکاوی کرده و در این مطلب ادامه این سیر تقدیم می شود.

ناکامی ادغام 2وزارتخانه پهلوی-2

البته من اینجا باید اقرار بکنم، همه اینها بهانه بود، برای اینکه من به دلائلی نمی خواستم وزیر بشوم؛ مخصوصاً درکابینه آموزگار. هویدا قبلاً دوبار به من پیشنهاد وزارت کرده بود، که هر بار قبول نکردم. دلایل این امر به نقش من در سازمان انرژی اتمی مربوط نمی شود. نباید این سوء تفاهم پیش بیاید که من سازمان انرژی اتمی را نمی خواستم رها کنم. دریک جمله می توانم بگویم دلیلش این بود که شانس موفقیت درآن موقع با آن شرایط و با آن دولت برای خودم نمی دیدم، خیلی راحت.

وقتی آموزگار اصرار کرد و گفت در هرصورت اعلیحضرت امر فرموده اند و تو باید قبول کنی، گفتم یا دقیقاً آنچه که اعلیحضرت امر فرمودند کلمه به کلمه به من بگویید یا اینکه خودم می روم شرفیاب می شوم می پرسم اوامرشان چه هست. یکی از این دوتا. وقتی این را گفتم آموزگار گفت خیلی خوب، پس آنچه اعلیحضرت گفتند می گویم، و آن این است که اعلیحضرت گفتند در مورد اعتماد باید از خودش بپرسید. اگر خودش صلاح دانست و قبول کرد که این راه حل خوبی است، قبول می کنم؛ اگر گفت نه ولش کنید، او حتماً دلایلی دارد.

گفتم خوب این را چرا اول نگفتید. اگر اعلیحضرت دراختیار من گذاشته اند، من قبول نمی کنم. آموزگار خیلی ناراحت شد. یک مقداری صحبت کرد. پس کی بشود؟ چه جوری بشود؟ من نظراتی داشتم همه را بهشان دادم. خداحافظی کردم و گفتم پس بروم پی مأموریتم به آن برسم. چون قرار بود روز دوشنبه 3 بعد ازظهر در واشنگتن جلسه داشته باشیم. اعضاء هیئت هم رفته بودند و قرار بود که من هم بروم آنجا به آنها به پیوندم. گفت نه، در هرصورت یکشنبه کابینه معرفی می شود. اعلیحضرت در رامسر تشریف داشتند باید می رفتیم آنجا کابینه معرفی شود. درهرصورت من چون معاون نخست وزیر بودم باید حضور می داشتم. یکشنبه رفتیم، کابینه معرفی شد، و من صبح روز دوشنبه به پاریس رفتم و خود را به پرواز کنکورد پاریس ـ واشنگتن رساندم و سرساعت 3 مذاکرات را در واشنگتن شروع کردیم. این شروع کار من با آموزگار بود.

البته آموزگار از این موضوع ناراحت شد. تقی توکلی شد وزیر نیرو، که آدم بسیار خوبی بود، ولی نمی دانم تاچه حد در آن زمان می توانست وزارت نیرو را زنده بکند.

کسی می توانست احتمالاً شانس موفقیت داشته باشد که هم مسائل انرژی را خوب بشناسد و از آن مهم تر، هم مورد اعتماد اعلیحضرت باشد.

- درملاقات های شما با آقای آموزگار در وین، آیا ادغام احتمالی سازمان هایی که با نیرو سر و کار داشتند در یک وزارتخانه مسأله ای بود که خود او مطرح کرد با شما، و آیا در همان زمان صحبت ها مربوط شد به اینکه احیاناً شما وزیر نیرو بشوید؟

همان طور که قبلاً گفتم، دراین زمینه به خصوص با آموزگار قبل از اینکه مامور تشکیل کابینه بشود صحبت کرده بودیم. یعنی اصل ایده قبلاً بین او و من مطرح شد، ولی از نظر کلی برای کشور، نه اینکه چه کسی این کار را بکند. بعد که او مأمور تشکیل کابینه شد، شاید به طور طبیعی به فکرش رسیده بود که از من بخواهد این مسؤولیت را بگیرم، چون در واقع با او هم عقیده بودم. یک دلیل دیگر هم حتماً برای او مهم بوده است و آن این است که این کار بسیار بزرگ و با اهمیت بود.

یعنی اگر کسی می توانست بخش انرژی کشور را درسطح برنامه ریزی و در سطح تصمیم گیری های اساسی هماهنگ کند، کار بزرگی کرده بود. چون هم مجموع این بخش برای کشور جنبه حیاتی داشت و هم قدرت سازمان های مربوط و درجه استقلالشان به حدی بود که انجام این امر خیلی مشکل بود. با این ترتیب کسی می توانست احتمالاً شانس موفقیت داشته باشد که هم مسائل انرژی را خوب بشناسد و از آن مهم تر، هم مورد اعتماد اعلیحضرت باشد. درهرصورت با توجه به این تلقیات، آموزگار درآن زمان فکر می کرد که من می توانم این کار را انجام دهم و به من پیشنهاد کرد.

- علت اینکه سؤال می کنم این است: مسئله این نبود که شما به آموزگار بگویید اگر این چهار تا سازمان را با هم ادغام کنید من قبول می کنم، به عنوان شرط.

وقتی آموزگار اصرار کرد و گفت در هرصورت اعلیحضرت امر فرموده اند و تو باید قبول کنی، گفتم یا دقیقاً آنچه که اعلیحضرت امر فرمودند کلمه به کلمه به من بگویید یا اینکه خودم می روم شرفیاب می شوم می پرسم اوامرشان چه هست.

نخیر، نبود. برای اینکه آموزگار این پیشنهاد را به من کرد و من قبول نکردم و دلایلم را هم بعداً حضور اعلیحضرت مطرح کردم. اصلاً اصل داستان برای من اشکال داشت. یعنی رفتن درکابینه. در ثانی مسئله ادغام سازمان ها نبود. مسئله ایجاد هماهنگی بود در سطح سیاست ها. من اگر با آموزگار صحبت این کار را می کردم، فارغ از اینکه من این کار را بکنم یا کس دیگر بود. حتی آن روز هم فکر می کردم خوب، من که قبول نمی کنم، بالاخره یکی دیگر را باید بگذارند سر این کار.

البته اشکال این کار این بود که پیدا کردن کسی که بتواند این کار را بکند بسیار مشکل بود. به همین علت هم آموزگار صرف نظر کرد. تقی توکلی نمی توانست این کار را بکند. یک ترکیب خاصی از آدم می خواست تا بتواند این کار را انجام بدهد و چون نشد ولش کرد. ولی من هیچ وقت به عنوان شرط نگذاشتم. حالا اگر واقعا از من می خواهید، صمیمانه بگویم اگر می خواستم شرط بگذارم با نخست وزیر نمی گذاشتم، با اعلیحضرت می گذاشتم. چون سررشته این کار دست اعلیحضرت بود. می دانستم نخست وزیر بدون پشتیبانی اعلیحضرت ممکن نیست در این سیستم بتواند رخنه کند. بنابراین من شرطی نداشتم با آموزگار بکنم. برای من این مسئله جنبه کلی داشت و آن را برای مملکت لازم می دانستم، ولی نه اینکه خودم این کار را بکنم.»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 320
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 94
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 161
  • باردید دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 184
  • بازدید ماه : 310
  • بازدید سال : 5,979
  • بازدید کلی : 38,729