هرچند شکل حکومت در دوران محمدرضا شاه (57-1342) از نظر رسمی و قانونی سلطنت مشروطه بود، اما بررسی کارکردی آن نشان میدهد که توصیف صرفاً قانونی از ساختار نظام سیاسی ناکافی است. صرف تجزیه و تحلیل رسمی ساخت نظام سیاسی که منشاء آن قانون اساسی مشروطه میباشد چهره واقعی قدرت را نشان نمیداد. بنابراین باید مواردی مثل ساختار غیر رسمی و به تبع آن اعمال قدرت توسط گروه¬های غیر رسمی بر این ساختارها را مدنظر قرار داد.
هرچند شکل قانونی حکومت مبتنی بر تفکیک قوای سهگانه بود اما در عمل قانون اساسی به ابزاری در دست شاه تبدیل شد. در عمل تمیز میان اختیارات شاه و قوای مقننه، قضائیه و مجریه دشوار بود. همه تصمیمات مهم با فرمانهای شاه ابلاغ میگردید و در تمام جنبههای عمده سیاستگذاری، شاه نقش محوری ایفا میکرد. کل نظام بر پایه نهادهایی بنا شده بود که همه در حول محور شخص شاه متمرکز بود. نخست وزیران را انحصاراً شاه بر میگزید، مجلس به رغم حقوق و اختیارات مصرّّح در قانون اساسی فقط نقشی نمایشی داشت. بنابراین نخست وزیر و کابینه ابزاری برای اجرای تصمیمات شاه شده بود.
«شاه در صدد برآمد که وفاداری مقامهای حکومتی را از راه پرداخت حقوق و مزایای خوب به آنها و تحمل فساد این مقامها نسبت به خودش جلب کند؛ و نیروهای امنیتی و گونهای «کابینه سایهای» را که شامل مشاوران نزدیکش بودند، برای نظارت بر وفاداری و جلب توجه مقامهای حکومتی، به کار گرفت. این اقدامات سبب کنترل گسترده شخص شاه بر مقامهای حکومتی شد.»1
شخصیت و نقش شاه چنان فربه و بزرگ گردید که تمام قدرت و اختیارات نهادهای قانونی قوا تحتالشعاع قرار گرفته بود.
سلطنت تنها نهاد موجود مملکت بود که همه قدرتها حول محور آن میچرخید، بدون آنکه بر آن کنترل رسمی و قانونی وجود داشته باشد. در عمل اراده شاه بر قانون برتری داشت. شاه عین قانون بود. به همین جهت وی حق تفسیر قانون اساسی را در همه زمینهها به خود اختصاص داده بود. بعلاوه شاه خود را مظهر یکپارچگی و اتحاد ملی نشان میداد. وی نوع حکومت و سلطنت خود را چنین توصیف مینمود:
«بعضی مرا پادشاه مشروطه متمایل به دیکتاتوری خواندهاند، برخی عقیده داشتند که رویه من در کار سختتر باشد مانند پدرم مطلق العنان باشم، ولی من بین این دو رویه، یعنی شاه متمایل به دیکتاتوری و دیکتاتوری مطلقالعنان رویه دیگری به وجود آوردهام.»2
خشونت ابزار مهم اصلاحات شاه بود و هیچ قانونی وجود نداشت که عمل او را به عنوان قدرت بلامنازع محدود کند. قانون همان رأی شاه بود.
او تلاش میکرد تا حکومت استبدادی خود را به هر طریق توجیه کند.
«باور کنید وقتی سه چهارم ملتی خواندن و نوشتن نمیدانند تنها راه انجام اصلاحات، شدیدترین دیکتاتوریهاست. در غیر این صورت، به جایی نمیرسیدیم، اگر خشن نبودم نمیتوانستم اصلاحات ارضی را به انجام برسانم و تمام برنامههای اصلاحیام شکست میخورد.»3
بدین ترتیب، خشونت ابزار مهم اصلاحات شاه بود و هیچ قانونی وجود نداشت که عمل او را به عنوان قدرت بلامنازع محدود کند. قانون همان رأی شاه بود.
محمدرضا شاه در آخرین کتاب بر نوع حکومت خود و نفی دموکراسی تاکید دارد:
«حکومت دموکراتیک در ایران سرابی بیش نبود. ما ناگزیر بودیم که راه خود را انتخاب کنیم. انتخاب ما میان استبداد و حکومت مطلقه بود.»4 وی بر ضرورت اعمال خشونت تاکید داشت.
ویژگی پایدار مناسبات سیاسی جامعه ایران (از قدیمیترین نظام سلطنتی تا اخیرترین نظام آن، یعنی ساختار قدرت سیاسی محمدرضا شاه پهلوی) استبداد و خودکامگی قدرتهایی بود که با استفاده از روشهای گوناگون، زمام امور مردم را بدست گرفتهاند. استمرار و دیرپایی این شیوه زمامداری و نتایج مترتّب بر آن، مردم را از اتکاء و اعتماد بر خویشتن باز داشته و فرصت لازم برای تجربه تصمیمگیری و حاکمیت ملی و بروز ابتکارات و خلاقیتهای فردی و اجتماعی را از آنان گرفته است. نظام سیاسی محمدرضا شاه پهلوی،
سخن مدیر وب
با سلام خدمت شما دوستان گرامی . ما در نظر داریم با رسیدگی و آپدیت روزانه این وب را به جایگاه اصلیش برسونیم . لطفا شما هم اگر کمی و کاستی در آن دیدید در نظرات اعلام کنید . همچنین برای بهره وری بهتر از مطالب وب در آن عضو شوید .
موفق باشید .
موفق باشید .